۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

خونخواهی

"من .. خون .. خواهم ریخت"

به عیش.. یا به کیش.

به نام کسانی که نمی شناسند مرا

و یا فراموش خواهند کرد

اسم ِ تک سیلابی زود از یاد می رود

"من .. خون .. خواهم داد"

به کسانی که تشنه اش هستند.

به پای اسمهایی پر طمطراق,

مام وطن .. رضای خدای,

یا همین ناموس که همیشه بر باد می رود


"من .. خون .. می خواهم"

این حرف ظالمانه ای نیست

که پسرکی رنجور می گفت

با چشمانی گود رفته و بی سو

اما من

- خون ها را –

یا ریخته بودم

یا داده بودم

۳ نظر:

فرمهر فرهودی گفت...

تعجب میکنم که با این همه شعر ناب چطور حوصله کردی خزعبلات منو بخونی؟! توی این روزها که شاعرای هم نسل من و تو به قول شاملو دچار یک تصور تقلبی از شعر شدن و فقط کلمات خوش آهنگ رو کنار هم میچینن و از قید مفهوم هم یکسره میگذرن، خوندن شعرهای تو غنیمتیه که کمتر اتفاق میافته... و باید همه شون رو خوند... البته من مثل تو سواد نقد ندارم! اگر داشتم که سرم به دوار نمی افتاد!!!! لاجرم فقط تحسینم رو اعلام میکنم. راستی! اون سایت کار من نیست! لطف یکی از دوستان که اصرار داره خودش رو خودم معرفی کنه! البته حقیقتا من با همین خورشید نیمه شب و پرشین بلاگ راحتترم بهش عادت کردم، دوست ندارم کوچ کنم و عادت چیز بدیه!

ناشناس گفت...

من قبلا این‏ها را خوانده بودم. امروز هم دوباره خواندم. شاد و موفق باشید.

شهریور گفت...

تا گناه از عمر به خاک نشسته ام برخیزد
طومار تقدیر را به خون همه گان شسته ام


تا غبار ز عمر زنگار بسته یشان برخیزد
سبویشان را به خونم لبریز کردند

این است حکایت مستی هماره شان