۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

دوباره فکر کنيم

دوستی با شور و شوق می‏گويد:" چهارشنبه سوری امسال, ديگر جنگ از روبروست!" و آنچنان اين جمله را با حرارت بيان می کند که می ترسم آتش خشم و نفرتش همين حالا گريبان ما را بگيرد.در آن لحظه چيزی نگفتم. کمی مکث کردم تا حرفهايم را سبک-سنگين کنم که البته اين کمی مکث تا امشب به درازا کشيد و حالا که بی خوابی سخت گريبانگيرم شده در همينجا می گويم که چرا در کنارت نخواهم بود در حالی که با تو می مانم و خواهم بود.
می خواهم بر خلاف پروتکل شبح کريسمس اول با هم به آينده سری بزنيم:
برادرم! بيا به آينده ای برويم که آنچه می خواهی محقق شده است.سيل خروشان سبزمان در کل ايران به خيابانها ريخته,سپاه را منفجر کرده,بسيج را جر داده و ارتش هم به ما پيوسته.خب حالا چه کنيم؟برويم ساختمان وزارت کشور را بگيريم؟برويم صدا و سيما را تسخير کنيم؟شايد می خواهی به ريشه بزنی و يکراست به بيت رهبری برويم و سر راه هم برای قشنگی به سفارت روسيه و چين سری بزنيم تا دلمان خنک شود.اصلا بيا به آينده ای دورتر برويم.دولت و حکومت را ساقط کرده ايم و قرار است حکومتی نو بنا کنيم.حالا تو چه می خواهی؟جمهوری ايرانی؟حکومتی سکولار؟حکومتی دموکرات؟يا مثلا پادشاهی؟شايد هم حکومت اسلامی بر مبنای انديشه های اصلاح طلبان؟
حالا فکر می کنی چند نفر از اين 60 ميليون مردم نازنين در باب انواع حکومت مطالعه داشته‏اند و حالا می دانند چه می خواهند و چند نفر چشمشان به دهان امثال خاتمی و کروبی است تا اينان بگويند و آنها تصديق کنند؟
اصلا بيا اينقدر جلو نرويم و کمی به مسير فکر کنيم.همه می دانيم که آخوند جماعت فقط دستِ بگير دارند و آنچه را که بدست آورند به اين سادگی ها از دست نمی دهند پس با آن اندک دينی که برای مردم ناآگاه مانده برای خود سپرهای انسانی درست می کنند و مردم را در برابر مردم قرار می دهند.يادت هست وقتی چهره های طرفداران رژيم را در راهپيمائی 22 بهمن می ديدي چطور خونت به جوش می آمد؟يادت هست می‏گفتی اينها يا وابسته هستند يا بی سواد؟حالا می خواهی با اين وابسته ها و بی سوادها چه بکنی؟بايد بزنی چون اگر تو نزنی آنها می زنند و اگر تو نکشی آنها می‏کشند.يادت باشد آنها در صف حق ايستاده اند و ما در صف باطل.يادت باشد که آنها برای خدا می جنگند و به بهشت می روند و ما همه گمراه هستيم و عاقبتمان همان عاقبت يزيد است.بياد بياور وقتی ما دست خالی بوديم آنها چوب داشتند و وقتی ما سنگ برداشتيم آنها اسلحه کشيدند و اگر ما اسلحه برداريم... تو واقعا می خواهی اسلحه بدست بگيری و به سوی مخالفانت تيراندازی کنی؟می خواهی دوباره انقلاب کنی؟گفتم انقلاب و ياد 30 سال پيش افتادم.من که نبودم و نديدم اما تو که بودی و ديدی حالا چرا می‏خواهی اشتباه پدرانمان را تکرار کنی؟انقلاب اسپانيا را نمی گويم که در آن بالغ بر 1000 کليسا آتش زدند و دهها هزار کشيش(بخوان آخوند خارجی) را کشتند و يا در آتش سوزاندند و آنچنان بر عليه حکومت دينی خشونت به خرج دادند که مردم بر عليه آنها موضع گرفتند و به اصطلاح انقلاب در انقلاب شد بلکه همين انقلاب خودمان را می‏گويم که شاه بدبخت تاج و تخت را گذاشت و فرار کرد تا به آسانی انقلاب کنيم.
اصلا بيا با هم به گذشته برويم.
سال 56 امام در نوفل نوشاتو گفت من حکومت نخواهم کرد و بعد از پيروزی مردم به قم خواهم رفت.تا دی ماه 57 هم هنوز سر حرفش بود.حتی بعد از بهمن 57 هم که می خواست دولت تشکيل بدهد شرط گذاشت که کانديداها نبايد کافر و مفسد و دزد و روحانی! باشند.وقتی هم مهندس بازرگان و ديگر همکارانش پيشنويس قانون اساسی را به خدمتش بردند نگفت چرا سر ما بی کلاه مانده و ولايت فقيه در آن نيست! ببين چه مرد نازنينی بود.بعد از اينها بود که روحانی ها سهم خواهی کردند و انقلاب مردم را به نفع يک گروه خاص مصادره کردند و امام را به قدرت فريفتند تا وقتی خودِ آقا شد ولی فقيه ديگر نتواند بگويد روحانيون در سياست نباشند.حالا سر همين نخ را بگير و برو تا تابستان 67 و ببين چه می‏شود کسی که پدر معنوی مردم ايران بود و مردم عاشقانه دوستش داشتند به آنجا می رسد که چندين هزار نفر را بی محاکمه و گتره‏ای در مدت کوتاهی اعدام می‏کند طوری که صدای منتظری درميايد.از انقلاب فرهنگی نمی گويم که بايد خوب بدانی بسياری از اين آقايان که حالا سبز شده اند در آن زمان پرچمدار بستن دانشگاهها و بازنشسته کردن اجباری اساتيد به قول خودشان دگرانديش بوده‏اند و انقلاب فرهنگی .اصلا بيا از خير خواص بگذريم.چه تضمينی هست که دوباره انقلاب سبزمان از راه راست کژ نشود؟اصلا چه تضمينی هست که يک انقلاب راه درستی باشد.می گويند عمل جراحی آخرين راه است اما انگار برای مردم ما انقلاب آسانترين راه شده است.تا آنجا که من به خاطر دارم در 25 خرداد سال هشتاد و هشت کسی بر عليه حکومت و ذهبرش شعار نمی داد.تمام حرف ما اين بود که به رای مان احترام بگذارند.حالا نگاه کن کجا ايستاده ايم که حرف از آتش زدن و به خاک و خون کشيدن می زنيم.من می دانم که رفتار حکومت مردم را به سوی اين رفتار راديکال سوق داده است اما اگر بدانيم که اين حرفها و افکار همان چيزی است که حکومت برای سرکوب آزاديخواهی ما لازم دار شايد دوباره فکر کنيم د.سرکوب , زندانی کردن و اعدام عده ای که فرياد آزادی سر می دهند بسيار سخت تر از معدوم کردن دشمنانی است که سودای انقلاب و سرنگونی در سر می پرورانند.بيا قبل از اينکه مثل پدرانمان داغ ننگ انقلابی بدفرجام بر پيشانيمان بنشيند دوباره فکر کنيم.