بر دو راهی سه راهنما بود.
یکی به سوی دشتی پر گل,
با زنبورهای درشت شیر ده.
از آن ِ پسرکان ِ تپلی که عسل می پرستند و خداوندگارشان شیرین است.
بر دو راهی سه نشان بود.
یکی به سوی کوهستانی سپید پیشانی,
با بزهایی پشمالو و بد اخلاق.
از آن ِ دخترکان ِ سردی که از بوی عرق تن بزها مست می شوند و خدایشان وحشیست.
بر دو راهی سه جهت بود.
یکی به سوی خودم.
از آن ِ من بود که خدایی ندارم.
و من به سوی خود بازگشتم.
۱ نظر:
تمامی سفر بازگشت بود
بر دوراهی
بی هیچ نشانی که مرا بازنماید
بی تقدیر
ارسال یک نظر