۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

کابوس ِ امر ِ مدرن

اين امرِ مدرن
کابوس من شده
نه آن امرِ مدرن که در نظر توست
اين امر مدرن که در خوابهای من است
دو کلمه نيست
دو کلمه ايست با بسامدِ تنفس های يک آسمی
که نفس هايش شماره دارد تا خود صبح
هس..امر مدرن
هس.. امرِ.. هس ..مدرن
هس امرِ هس هس امرِ مدرن
هس هس ام ..هس ر ..هس ام هس ام ر ..هس مد ..هس مد ..هس مد هس مدرن
تا خود صبح

انگار به گوشم رفته باشد
در گوشم تف کرده:امر مدرن
و صدای موج های بلندی را
به بلندی ِ را
به قامت امری که مدرن شده
امری که بلند شده
مدرن شده
امر مدرن شده
صدای تيشهء مدرن شده
امر شده مدرن بشه
بشاشه به امرِ مدرن شده
امر مدرن
امر .. مدرن
.
.
.
و صبح
من از حال رفته ام
همسرم ساعتها قبل از زنگ ساعت
رويم را می کشد
پيشانی ام را می بوسد
و در گوشم زمزمه می کند:
عزيزم امر مدرنت دير نشود