۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

distractive

می‏شود بيائی؟
در گودی پايم چرخی بزنی
و بعد
با چنان تقدسی
از ساق‏های لرزانم بالا بيائی
که رد پای تو را
لبان تب‏دارت
چون زائری تشنه طی کند

می‏شود باشی؟
و من بی حجاب بمانم
تا باد هم مثل تو
بر من بوزد
من بلرزم
که يادم نرود
گيسوانم را دو دسته کنم
يکی در دست تو
يکی در دست باد
و باد ببرد و
تو نگه‏داری

می‏شود بمانی؟
نه بر روی چشمانم
نه در پستوی قلبم
جائی پايين‏تر - عميق‏تر
آنقدر خصوصی و مخفی
که ندانم کجائی
که اصلا يادم برود هستی!
تا اين گيلاس ِ شرابِ لعنتی
شور نشود قبل از رسيدن به لبانم
سر بکشم به سلامتی ِ...
که حتی به ياد نياورم به سلامتی ِ چه کسی می نوشم.

می شود نروی؟
قهر نکنی تا جهنمی نباشد
من بوسيده شده باشم
بی حجاب باشم
شراب خورده باشم
و باز به بهشت بروم
اينبار سيب را
تنها خواهم خورد
تا تو در بدويتِ مردانه‏ات اسير بمانی
ديگر "می شودی" نباشد
بگويم:بيا..بيايی
بگويم:بمان..بمانی
بگويم:باش.. و تو پديد‏آيی!!