۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

برای تو

تو که شعرهای من را می‏خوانی
انگار اين منم
که نشاء کلمات را
در دهان تو می‏نشانم
و تو دانه‏دانه آنها را
آنچنان جان‏می‏بخشی
که شک می‏کنم نکند
همه اين شاليزارها
شعر‏های کسان ديگرند.

***

تو که شعر‏های من را می‏خوانی
تو لب‏هايت را غنچه می‏کند.
و تو که لب‏هايت غنچه می شود
من عاشق تو می‏شوم
که لب‏های تو را غنچه می‏کند.

***

می‏نويسم "دوستت دارم"
تا تو که شعر‏های من را می‏خوانی
بگويی دوستم داری
و من بدانم
گفتن دوستت دارم
از شنيدنش
بسيار شيرين‏تر است.