۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

حکايت سه کره اسب که کرم مينای دندانشان را خورده بود

ما سه کرّه اسب داشتيم

شنگول, منگول و حبه ی انگور

اولی رماتيسم داشت

درد دل و مفصل

افتان‌ و خيزان می رفت به لانه ی کاهی اش

دومی مدگرا بود

حلقه ای در دهان کاشته

همرنگ اصطبل چوبی اش

سومی اسب پست بود

نامه های مردم را می برد

پساب می آورد

برای باغچه ی خانه ی آجری اش

و اسم مادر اينها ماديان ماديانِ قنديل

وقتی رفت گرگی آمد

ماده گرگی گرا بود

از آن ماترياليست ها که هرگز کلاه گيس بر سر نمی بردند

اولين کرّه را فوت کرد و خورد

آب از آب تکان نخورد

دومين کرّه را آتش زد و خورد

آ باز آب تکان نخورد

سومين کرّه را که قصد کرد بخورد

قربتً الی الله نگفت

تا پريد بر سر کرّه اسب

سوسک شد

و کرّه اسب سوم

با آجر به فرق سرش زد

له شد

ما سه کرّه اسب داشتيم

حالا يکی داريم که آن هم ضربه مغزی شده

نامه های مردم را به باد می دهد تا برايشان ببرد

۲ نظر:

لیلا مهرپویا گفت...

سلام
چقدر آگاهانه بود این نوشته
وبلاگم را به شما معرفی می کنم
با احترام

انا شکرالهی گفت...

به روزم .