وقتی که هنوز کلمه ای نبود
و مردمان
ديگری را
با اصوات درهم صدا نمی زدند
من
نام تو را
چون صدای حل شدن باد
درون چمنزار
بر زبان می راندم
و دوستت دارم
تنها يک لحظه بود
آنگاه که چمن
از همآغوشی با شبنم
کمر راست می کرد
در روزهای طوفانی
که انگار دنيا داشت عشق تو را فرياد می کشيد
من
در گوشه ای تاريک
گفتن دوستت دارم را
با اشک ها و مژه هايم
زمزمه می کردم
آن روزها که کلمه ای نبود
و مردمان
ديگری را
با اصوات درهم صدا نمی زدند
من
نام تو را
چون صدای حل شدن باد
درون چمنزار
بر زبان می راندم
و دوستت دارم
تنها يک لحظه بود
آنگاه که چمن
از همآغوشی با شبنم
کمر راست می کرد
در روزهای طوفانی
که انگار دنيا داشت عشق تو را فرياد می کشيد
من
در گوشه ای تاريک
گفتن دوستت دارم را
با اشک ها و مژه هايم
زمزمه می کردم
آن روزها که کلمه ای نبود
بسيار، بسيار ... لذت بردم
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف