صد روز تنهايی
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
این چو نی نی
›
اینچنین که باشد برادرم مردار بد می کشد خط بطلان بر ادراک هست شدنی ها که این خط باطل است که این دایره باطله است که این حلقه ...
۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه
بی حافظه
›
سرهاب ریده بینی سرخاب بی افاقه تنها لش و فتاده دلها گشاد و پاره بی جرم بی جنابت ان در پی شکارت روز از پی حکیمی شب در پی حک...
۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه
نامه اول
›
دوست من چرا وادارم میکنی به نوشتن؟ که نامه نوشتن انسان را به باور فاصله هایی میکشاند که از درک آنها سر باز زده است *،که بداند هر ارتباطی د...
۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه
از آن اتفاقات نادر
›
لب پايينم می چکد بر سقف دهان چيک چيک چيک و پان دول ساعت دارد لبخند را بر ديوار ترسيم می کند تيک تيک تيک ديوار شکم داده و ما - من و ديوار - ا...
۱ نظر:
۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه
رها به روایت
›
رها پسر چاق و ترسناکیست. چاق است در قياس با عروسکهای باربی خواهرش که در خانهای عروسکی زندگی میکنند و ترسناک است چون اصولا آدمهای مر...
۱۳۸۹ دی ۱۴, سهشنبه
خلقت
›
با پای راست قدم گذاشت بر دندهی چپ من آخخ مستراح بود؟ يا استخری مملو از استخوانهای درهم ِ انسانهای بدوی بدون چشمداشت ، زبان نداشت تا گفته...
۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
حکايت سه کره اسب که کرم مينای دندانشان را خورده بود
›
ما سه کرّه اسب داشتيم شنگول, منگول و حبه ی انگور اولی رماتيسم داشت درد دل و مفصل افتان و خيزان می رفت به لانه ی کاهی اش دومی م...
۲ نظر:
›
صفحهٔ اصلی
مشاهده نسخه وب