تو که شعرهای من را میخوانی
انگار اين منم
که نشاء کلمات را
در دهان تو مینشانم
و تو دانهدانه آنها را
آنچنان جانمیبخشی
که شک میکنم نکند
همه اين شاليزارها
شعرهای کسان ديگرند.
***
تو که شعرهای من را میخوانی
تو لبهايت را غنچه میکند.
و تو که لبهايت غنچه می شود
من عاشق تو میشوم
که لبهای تو را غنچه میکند.
***
مینويسم "دوستت دارم"
تا تو که شعرهای من را میخوانی
بگويی دوستم داری
و من بدانم
گفتن دوستت دارم
از شنيدنش
بسيار شيرينتر است.
انگار اين منم
که نشاء کلمات را
در دهان تو مینشانم
و تو دانهدانه آنها را
آنچنان جانمیبخشی
که شک میکنم نکند
همه اين شاليزارها
شعرهای کسان ديگرند.
***
تو که شعرهای من را میخوانی
تو لبهايت را غنچه میکند.
و تو که لبهايت غنچه می شود
من عاشق تو میشوم
که لبهای تو را غنچه میکند.
***
مینويسم "دوستت دارم"
تا تو که شعرهای من را میخوانی
بگويی دوستم داری
و من بدانم
گفتن دوستت دارم
از شنيدنش
بسيار شيرينتر است.